بین حرف تا عمل فاصله خیلیه
باید همین آقا اکه این شعار رو داده گه ببینه دوستای بچه خودش دارن اونو به سمت یه مسیر غلط که سرنوشت بچه ش رو ضایع میکنه هل میدن و هر چی به بچه ش میگه حرف گوش نمیکنه اونوقت از زور برای حفظ بچه ش استفاده میکنه یا نه؟!
سلام بر همگی
اصولن این نوشته را میشه بر روی سرانی که دیکتاتور بودند در تاریخ گذشته و روزگار اکنون هستند صادقه . البت میشه گفت پیامبران هم و دیگر مدعیان دینی و مذهبی هم اینگونه میتوانند باشند ( چون آنها نیز خود را حق و دیگران را نا حق معرفی میکردند و بسیار هم در این راه یا ایدیولوژیها خون انسانهایه بی گناه ریختند و هنوز هم دارند میریزند ) و جنگهایه که اکنون در جهان هنوز باقی مانده بیشترش در خاورمیانه و مردم مظلومش هست و همگیه این جنگها هم علتش دین و مذاهب و کلن سران اسلامی هستند و ...
پ ب
سلام
این پست شوما رو به یکی از بچه های روستا نشون دادم
نگاهی کرد و گفت شک نکن خود این اقا هزوآبادی مصداق حرف خودشه!
گفتم واضح تر بگو..
گفت یعنی شک نکن، این آدم خودش یه حقیر زورگو هستش!
گفتم دلیلت چیه آخه؟؟!!!
گفت توی همین حرفای ایشون توی این پست میتونی دلیل حرفمو پیدا کنی
و رفت....
آقا ما موندیم و پیدا کردن دلیلی نهفته توی پازل اقای هزوآبادی...!!!
شومام بیا کمک آقاجون
سلام آقا
ما که به دانایی و کیاست اون بچه های روستامون یقین همی داریم
ولی افسوس بر خطای ما
که فک همی کردیم شما جاهل نِه ای و میتوانی در یافتن پاسخ همی کمک کنی!
زهی خیال باطل😅😅
آقا ولی حالا که از جهل شوما به جواب مطلع شدیم بالاخره تلاش می کنیم و از بچه ی روستا یا همون آهوی گریزپا جواب رو میگیریم
نهایتش خودمون جواب رو پیدا می کنیم😅
خدا کند که جوانان زحقّ جدا نشوند
به صحبت بد و بدخواه مبتلا نشوند
سر عقیده خود پاى فشارند چو کوه
بسان کاه زهر باد جابجا نشوند
جو شعرم گرفت منو😃
الان همه ی پا فیلسوفن و هیچکس ب صراط اون یکی مستقیم نیست!
سلام آقای من
ای سند زنده ی بچه روستای ما
خداوند تو را خفت کند😃
گفتی بچه ی روستای ما حرفو ناتموم میذارن مثل آهو سرشونو میندازن میرن.
میشه بگی شوما چرا جواب سوآل رو ندادی و مثل آهو سرتونو میندازی و میری؟؟!! بگو چجوری از توو این حرف هزوآبادی میشه فهمید خودش هم جزو همون حقیرهاییست که نکوهششون کرده؟؟؟ بگوووو آقااااااا😃😃😃
سلام
قِسم چهارم از قلم افتاده ؛ و آن این است که آیینی ، بر سلب بیان دیگری باشد . اگر که اُسواساس دینم را ، ریشه دار در ذات بشر دانسته ؛ و دفاع از آن -به هر شکل ممکن(همچون نقض آزادی دیگری)- حق خود بدانم ؛ دیگر مسئلهای باقی نمیماند. من بر اساس حق فطری خود عمل کرده ، راه انحراف بر خلق بسته ام .
"قتال در راه خدا چه به عنوان دفاع از مسلمین و از بیضه اسلام باشد ، و چه قتال ابتدائى باشد در حقیقت دفاع از حق انسانیت است ، و آن حق عبارت است از حقى که در حیات خود دارد، پس شرک به خداى سبحان هلاک انسانیت ، و مرگ فطرت ، و خاموش شدن چراغ درون دلها است ، و قتال که همان دفاع از حق انسانیت است این حیات را بر مى گرداند ، و بعد از مردن آن حق دوباره زنده اش مى سازد.
(تفسیر المیزان جلد ۲صفحه ۹۶)"
مشرک به پروردگار من ، اجازهی زیستن ندارد ؛ صحبت از آزادی بیان که جای خود دارد ! انسانیت تباه شده ، دیگر چه چیز باقی میماند؟
هنگامی که چیزی را حق خود بدانیم ؛ طبیعی است که از آن دفاع کنیم . و من گسترش آیینم و نابودی دیگر اندیشه و ادیان را -به هر صورت ممکن- حق ذاتی خود میدانم ؛ چیزی همچون نفس کشیدن . حال آیا من ناتوانم در دفاع از هر آنچه صحیح میپندارم یا حقیر ؟ از دید من اینچنین نیست و جدای از آن ، این نظرات برای من محلی از اعراب ندارد ؛ چرا که آنچه از اهمیت برخوردار است ؛ نجات بشر از خباثتی است که وجودش را آلوده ساخته و خود از آن بیخبر اند .
[ تاویلاتی از برخی آیات قرآن مشاهده کردم ؛ بسیار متفاوت از هرچه معمول است ؛ پس آنچه در بالا ذکر شد به عنوان تفسیری از متن مشاهده کنیم ؛ نه تنها تعبیر ممکن. ]
سلام
مسلما علامه نوشتههای دلنشین هم کم ندارد ؛ ولیکن به دلیل علقهی بسیاری از ما به علامه و بخصوص پیشینهی ایشان در عرفان ؛ توقع اینچنین تفاسیری به هیچ وجه نداریم .
سلام
خوبین؟
به کمکتون احتیاج دارم :)